بنده مسئول قبضه توپ 130 بودم، بالا سر ماووت عراق، که تیر مستقیم میزدیم به تانک های عراقی.
نزدیک های ظهر بود، بچهها توی سنگر از بیکاری مشغول بازی گل یا پوچ بودن، درب سنگر ( یک پتو برای جلوگیری از سرما زده شده بود) کنار زده شد و یک آقایی وارد شد و سلام کرد.
یکی از بچهها که خیلی شر بود، با کمال بی ادبی گفت :آقا یکی میخواد بره توالت یک ا ه ن میکنه شما همینطور وارد سنگر شدی.
اون آقا گفت : ببخشید بنده خدمت گذار شما هستم.
و این دوست عزیز گفت، حالا که خدمت گذاری، برو چندتا چایی بریز.
و اون آقا با کمال تواضع، لیوان پلاستیکی بچهها رو برداشت که بره چایی بیاره،
که بنده اونجا آقا رو شناختم و شرمنده اش شدم.
و اون کسی نبود، جز حاج آقا احمدی *
بنده تا زنده ام این تواضع حاج آقا و این خاطره رو که 33 سال از اون قضیه گذشته فراموش نکرده و برای خیلی از دوستان تعریف کردم.
خداوند انشالله به ایشان توفیق روز افزون عطا فرماید.
صفرعلی بخت پرور جمعی گردان 20 فجر.
*حجت السلام والمسلمین سردار زین العابدین احمدی