توپخانه ۶۱ محرم

یادواره شهیدان و رزمندگان

توپخانه ۶۱ محرم

یادواره شهیدان و رزمندگان

سلام خوش آمدید
خاطرات احمد دهقان طزر جانی

خاطرات رزمنده و جانباز فرهنگی ، احمد دهقان طزرجانی

جبهه کردستان و ماووت عراق - 1367

 تیپ توپخانه 61محرم

گردان راکت انداز 122میلیمتری 22 ساجدین-کاتیوشا


خاطرات احمد دهقان طزر جانی



بسمه تعالی

گروه اعزامی متشکل از 11 نفر مربی پرورشی – طرح کاد و دبیر و آموزگار و دانش آموز تشکیل شده بود تلکس تیپ توپخانه 61 محرم رسیده بود و روز موعود 13/2/67 بود. آخرین شب در دوره قرآن با بقیه برادران خاحافظی کرده و از طرف دوره قرآن به هرکداممان یک هدیه اهدا شد.

دوستان ما در این سفر عبارت بودند از: 1- مهدی میرزایی

 2-غلامرضا معدنی، دبیران طرح کاد

 3- علیرضا دانشور

4- حسین زنگنه

 5- عبدا... شجاع 6- مهدی حسینی

 7- محمود شریفی مربیان پرورشی

 8- برادر بخشنده از معلمین خواف

9- مهدی معدنی

 10 – مجید توکلی فر دانش آموز.



بالاخره صبح روز 14/2 در مشهد بودیم با خودم و برادر ناصر فرشچی 12 نفر بودیم و همانروز بعد از ظهر 11 نفر ما به طرف تهران و سپس به مقصد قزوین – مراغه – بناب – میاندوآب - بوکان - بانه – سقّز براه افتاده و پس از دو شب توقف در سقز که در خدمت برادر تاتاری از بچه های سپاه تربت بودیم ساعت 5/2 شنبه 17/2 با اتوبوس به طرف موقعیت شهید ذاکری راه افتادیم. در این موقعیت کار بچه ها مشخص شد. 



شجاع و حسینی در تطبیق آتش

شریفی و بخشنده در گردان 22 ساجدین آتشبارپنجم کاتیوشا

معدنی پدر و پسر و دانشور گردان 22 ساجدین آتشبار یکم کاتیوشا

زنگنه و توکلی فر در گردان 22 آتشبار سوم کاتیوشا

دهقان و میرزایی در گردان 24 فتح آتشبار ودوم



پس از گرفتن 2 عکس یادگاری از هم جدا شده و خداحافظی کردیم باتفاق برادر میرزایی و به علت خرابی ماشین ناهار را دعوت یکی از برادران ترک اردبیلی در پمپ بنزین بعد از پل سید الشهدا داخل خاک عراق صرف کردیم و از آب چشمه این محل نوشیدیم و بالاخره براه افتادیم

به محل آتشبار 2 رسیدیم به سنگر فرماندهی رفتیم و با بچه ها تا حدودی آشنا شدیم کار آموزشی هدایت آتش را شروع کردیم و ظرف 2 روز مطالعه و کارعملی تقریبا آماده شدیم دیگر هرگاه ماموریت می شد ما سر میز هدایت آتشبار آماده بودیم و کار می کردیم.



پس از 3 روز به تطبیق رفتم و یک بار دیگر شجاع، حسینی و برادر شریفی و بخشنده را که آن شب آنجا بودند ملاقات کردم شب را ماندم و صبح پس از گرفتن یک عکس با آقای حسینی و شجاع پیاده و ماشین های تو راهی به آتشبار آمدم بعد از ظهر همان روز آقای زنگنه و توکلی فر را در کاتیوشای 3 دیدن کردیم.



منطقه ما که در یک کیلومتری ماووت بود اکثر اوقات زیر گلوله توپ بود به هنگام بازی فوتبال با بچه ها و یا گشت در اطراف چندین بار پشت خاکریز سنگر می گرفتیم زیرا ترکشهای داغ و سوزنده اصابت می کرد. شب یکنشبه اطلاع دادند که گشتیهای عراق در منطقه اند. بچه ها تا پاسی از شب بیدار بودند و مواظب اوضاع بودند. 

در همین موقع برای اولین بار اعلام شد که شیمیایی زده اند و مسئول ش م ر و چند نگهبان می گفتند بوی شکلات و سبزی است. بنابراین همه برای مدتی لباس مخصوص پوشیده و ماسک زدیم.


http://bayanbox.ir/view/7456417670631991643/CN135-9969-0002-0000-22.jpg


شب بعد یعنی در آخرین شب از ماه رمضان رزمندگان ما در منطقه الاغلو عملیات کردند و توپخانه ها و آتشبارها تا صبح هزاران گلوله بر سر دشمن ریختند.

 صبح روز بعد ساعت 40/9 بود که چند فروند هواپیما بر روی مواضع ما ظاهر شدند و قصد بمباران داشتند که با پدافند روبرو شده و در نهایت پس از چند اوج و فرود بمب های خوشه ای خود را بر روی جاده و تپه مقابل ما فرو ریختند و از محل گریختند. این اعمال چندین مرتبه تکرار شد و در همین اثنا خبر شیمیایی کردن مردم اطراف قلعه دیزه را شنیدیم و اما در روز عید فطر و آخرین روز ماه مبارک ما گرا بستن به توپ و روانه کردن آن را عملا کار کردیم و یاد گرفتیم.



و در همین یادگیری بود که ده ها بار چندین فروند هواپیما بر روی سر ما ظاهر شدند و باتفاق دیگر بچه ها در پشت خاکریزها پناه می گرفتیم و مجددا بکار ادامه می دادیم. هدف هواپیماها زدن پل امام علی (ع) و موضع رزمندگان ما بود که در شب عید فطر خبر حمله رزمندگان اسلام را از بی سیم تطبیق شنیدیم که ان عملیات 80 اسیر عراقی و 2 سرهنگ و سرگرد بدنبال داشت. 

به تلافی آن بود که هواپیماها قله های اسپیدار – سه راه شهید کاوه و پل امام علی (ع) را به راکت و بمب خوشه ای بستند .

اما غروب عید فطر آغاز عملیات بیت المقدس 6 در منطقه عمومی ماووت و قله های آسوس بود که ساعت 9 صبح از رادیو اعلام عملیات شد.

قله های آسوس در مقابل رشته کوه شیخ محمد قرار دارد که دریاچه قلعه دیزه و تپه منافقین در جلو آن قرار دارد و با این عملیات این قله ها آغاز شد.

این عملیات که با رمز مقدس یا علی ابن ابیطالب (ع) آغاز شد در همان شب اول 408 اسیر و بیش از 3000 کشته و زخمی و غنایم زیادی برای رزمندگان اسلام بدنبال داشت. در همین روز و قبل  از آن بود که رژیم بعثی عفلقی عراق ده ها راکت و بمب شیمیایی در منطقه فرو ریخت و موجب اوارگی هزاران نفر دیگر از مردم عراق و پناهنده شدن آنان به جمهوری اسلامی شد.

و اما ساعت 50/2 صبح پنجشنبه 29/2/67 بود که گلوله توپی از دشمن به زاغه مهمات ما اصابت کرد که پس از به آتش کشیده شدن زاغه یکی از بچه های نیشابور به نام کوهجانی مورد اصابت 2 ترکش قرار گرفت و زاغه مهمات تا صبح سوخت و گلوله ها و خرج آنان منفجر می شد.

 و این لطف الهی بود که دشمن کور شده بود و موقعیت ما را نمی دید. و اما یک روز بعد یعنی روز جمعه 30/2/67 به اتفاق برادر زنگنه به کاتیوشای یک به دیدن آقای دانشور و معدنی و سپس به تطبیق به دیدن آقای حسینی و شجاع و به اتفاق به دیدن آقای شریفی و بخشنده در کاتیوشای 5 رفتم و از نزدیک محل اصابت راکت شیمیایی در کاتیوشای 1 را دیده و از برادر شریفی و بخشنده و پسر آقای معدنی که مقداری شیمیایی شده بودند عیادت کرده و پس از گرفتن یک عکس دسته جمعی و صرف نهار بعد از ظهر به موقعیت بازگشتیم.


در روز 2/3/67 به دنبال پیامی به تطبیق آمدم و قرار شد به عنوان نیروی تطبیق در قسمت پرسنلی کار کنم و از همان روز هم کار شروع شد. کار در تطبیق بسیار فشرده و زیاد بود بویژه اینکه در کنار کارهای همیشگی یک سری شعار، حدیث و سخنان امام امت را خطاطی و طراحی می کردم و در سنگر نصب می نمودم و کار لذت بخش بود. روز 19/3 صبح ساعت 5 به اتفاق برادر حاج روح ا... و برادر علی نقی به دو دیدگاه در ارتفاعات قمیش و گوجار رفتیم. از مسیر که می گذشتیم پل امام علی (ع) بود و قرارگاههای بعثیون که خاطراتی از آنان تعریف شد.

به سختی تمام بالای ارتفاع گوجار رسیدیم در لحظه ورود دو گلوله توپ در نزدیکی ما اصابت کرد و مدتی که در دیدگاه بودیم یکسره زیر آتش توپ، خمپاره 160، مینی کاتیوشا و تانک بودیم ولی در عین حال جاده های تدارکاتی و مواصلاتی و چند قرارگاه و دیدگاه عراقیها در قله های موکبه و دیگر ارتفاعات تا نزدیکی سلیمانیه که شبهی از این شهر دیده می شد رویت کردیم. و حرکت ایفاها و ماشین های سنگین دشمن را زیر نظر گرفتیم. 

پس از آن به طرف قمیش دیدگاه دیگر آمدیم. از بالای قمیش براحتی شهرعراق دیده می شد. ارتفاع الاغلو و که در اختیار دشمن بود در مقابل ما بود و از دیدگاه قمیش براحتی حرکات نیروهای پیاده مشاهده می شد. شهر ماووت را که در اختیار نیروهای خودی است براحتی از بالای قمیش دیدیم و در برگشت از ارتفاع عجیب گرده رش و سپس پل امام رضا (ع) البته پس خوردن جرعه ای آب گوارا از رودخانه عبور کرده و به تطبیق برگشتیم.


روز دوشنبه 23/3 چه روز خوبی بود. خبر شروع عملیات بیت المقدس 7  و پیشروی نیروها در منطقه عمومی شلمچه، تلفات بیش از 12 هزار تن و به اسارت در آوردن بیش از 2000 نیروی بعثی.

شب سه شنبه تا ساعت 2 بیدار بودم و کار میکردم وقتیکه کارم تمام شد و قصد کردم بخوابم صدای شلیک رگباری توپ و خمپاره و کاتیوشا به گوشم رسید.

وقتی که بیرون آمدم قله های آسوس ، شیخ محمد ، بوجار ، قمیش ، پانابارید ، استورگ ، گومادول ، گردشیلان و پنجه ای را دیدم که زیر آتش شدید دشمن بود تا صبح نخوابیدم و در کنار برادران هدایت آتش بودم. تک بزرگ دشمن در چند محور آغاز شده بود و به پیش می آمد. آتش شدید بچه های ما نیز روی دشمن آغاز شد و در چند محور آنها را تارومار کرد.

ساعت 8 صبح یک فروند میگ به قصد بمباران آمدند و هنوز اولین چای را نخورده بودیم که راکت شیمیایی دشمن شلیک شد و گاز خفه کننده به سراغ ما آمد. بچه ها همه متفرق شدند و آتش روشن می کردند. من هم احساس تنگی نفس می کردم. مدتی بعد سوزش سینه و حالت تهوع، درد سر و آب ریزش و سوزش چشم به سراغم آمد 


بلافاصله یکی از فرماندهان دستور داد همگی سوار بر لنکروز شویم و در جهت مخالف حرکت باد براه افتادیم و دائما باید نفس عمیق می کشیدیم، این کار انجام شد تا به بیمارستان صحرایی رسیدیم، در آن بیمارستان متاسفانه من و تعداد دیگر از رزمندگان به استفراغ و اسهال مبتلا شده بودیم که باید هر چند دقیقه یکبار مورد معاینه پزشک قرار می گرفتیم، این کار تا ظهر همان روز ادامه داشت و بنا به گفته پزشک چون علائم خونی مشاهده نشد از اعزام به تهران و بستری در بیمارستان رهایی یافتیم هر چند که بعدها با مشکلات شدید ریوی درگیر هستم ولی به لطف الهی هنوز زنده ام.


 










نظرات (۱)

  • مهدی حسینی
  • سلام بر همه رزمندگان اسلام
    سلام حاج احمد عزیز
    خوبی؟
    ممنون که ما را دوباره به حال و هوای جبهه های عشق و ایثار بردی
    خدایا از تو می خواهیم اگر لیاقت نداریم که آن حال و هوا را کاملا حفظ کنیم که خدا وکیلی برای من یکی خیلی خیلی دشوار است ، لااقل کمی از آن روحیه عشق و ایثار و ارادت به اسلام و قرآن و وطن در ما باقی بماند و همچنان در مسیر بمانیم
    آمین

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    توپخانه ۶۱ محرم
    آخرین نظرات